روزهای اول
این مطلب در ٤٢ روزگی پسرم ویرایش شده است :).. بعد از روزه دهم و حمام کردنه شما و پذیرایی از میهمانهامون مامانی راهی شد که بره سره خونه و زندگی خودش اما به خاطره کمر درد بدی که من داشتم چند روزی بیشتر موند و در نتیجه وقتی شما ۱۴ روزه بودی راهی تهران شدیم ...خونه مامانی خیلی خوش گذشت اونم بعده تقریبا یک سال از اینکه نرفته بودم ...حدود سه هفته اونجا بودیم و کلی باز دید کننده داشتیم ..عمه و عمو و دایی و اوهههههههههه کلی ادمه دیگه ...خلاصه بیکار نبودیم و شما هم کسب و کاره خوبی راه انداخته بودی ...۲ روزه اخره سفرمون هم به عروسی و دیدنی خونه چند تا از فامیلای عزیزمون گذشت ...شما توی این هفته ها خیلی شیرین تر شده بودی...
نویسنده :
مامانی
15:33