ساله نو مبارک

امیدورام امسال سالی پر خیر و سرشار از خوبی و خبرهای خوش برای همگی باشه 

امسال سره سفره هفت سین من و اقای پدر بعد از این دو نفر نبودیم بلکه یه مهمون کوچولو و دوست داشتنی داشتیم و اون کسی نبود به غیراز پسره گل و دوست داشتنی خودم ...الهی مامانی قوروبنت بره عیدت مبارک عزیزم 

موقعی که سال تحویل شد نا خدا گاه یاده ساله گذشته افتادم یاده زمانی که کنجد رو از دست داده بودم و موقعه ساله تحویل اشک از چشمانم جاری شد و از خدا خواسته بودم که به ز ودی جای اونو برام پر کنه و به راستی که خداوند چقدر مهربان بود چقدر کریم و بخشنده بود که تو عزیزه دل رو به من و بابایی بخشید ...خدایا شکرت خدایا خیلی خیلی خیلی دوست دارم 

امسال متفاوت تر از پارسال بود اشکی که از چشمانم جاری شد اشکه ذوق و اشکه خوشحالی و سپاس بود ...اینبار از خدا سلامتی پسرم و همه دونه هایی که توی دله مامانی هاشون بودن رو خواستم از خدا خواستم تا هیچ مادری غمه انتظاره و دوری از کودکی رو در دل نداشته باشه از خدا خواستم تا تمامه دوستانه منتظرم مادر بشن و به راستی چقدر زیباست این واژه و معنایی که در اون نهفته است....

و اما گذشت چند روی از ایامه نوروز و شاید بهترین خبری رو که میتونسم بشنوم رو در این ایام شنیدم ....بله آرام عزیز مامان آرام شده بود ....نازدونه کوچولو بالاخره نازش رو کنار گذاشت و شد مهمونه دله این عزیز مهربون و دوست داشتنی که به راستی صبرش ستودنی بوده

و اما خبره خوب بعدی خبره مادر شدنه یکی دیگه از دوستای گلم به نامه مهربان جون هستش ...امیدورام هر دوی این عزیزان بارداری های خوب و راحتی رو داشته باشن و به سلامتی کوچولوهاشون رو در آغوش بگیرن...انشالله