اولین رو نمایی به دونه مامانی
اولین سونوگرافی و اولین رونمایی به دونه
روز سونوگرافی فرا رسید و من خیلی به هم ریخته بودم خیلی عصبی و بغضی ....
زمانیکه میخواستیم از خونه بیرون بریم رفتم توی اتاق و قران رو برداشتم و اولدور شکمم چرخوندم و بعد هم خودم اون رو بوسیدم و از خدا خواستم که خودشمحافظ ما باشه ...
وقتیکه پشت در اتاق نسشته بودم تا نوبتم بشه قلبم داشت از جا کنده میشد و خیلیاسترس داشتم تا اینکه منو صدا کردن مامانی بسم الله گفتم و رفتم خوابیدمروی تخت و چشامو بستم و صلوات فرستدم تا آروم شم بعد از چند لحظه چشام روباز کردم و خیره شدم به مانیتوری که روبروم بود دیدم یه نیی کوچولو اونتو خوابیده ...با صدای لرزان از خانوم دکتر پرسیدم نینیم قلب داره ...گفتبله که داره ،گفتم که سالمه گفت :بله که سالمه و زوم کرد روت تا من شما رواز نزدیک ببینم ...الهی قوربونت برم که انقده خوشگل خوابیده بودی مامانی...نمی دونی چقده خیالم راحت شد و همونجا چشام از شادی پر از اشک شد...همون لحظه از خدا خواستم تک تک دوستای منتظرم به زودی این لحظه روتجربه کنن ،آرام جون ،سانی و گلی جون ،مریم و سیمین جون هستی و ستاره وباران عزیز...همه و همه ....
اومدم بیرون و وقتی مامانی چهره ی بشاش و چشای خیسم رو دید ،گفت خدا رو شکر ...
اینم اولین عکسته مامانی...الهی قوربون اون ژست خوشکلت بشم
به دونه مامانی اینجا 21 میلیمتره ...
ماشالله یادتون نره (چشمک)