غافگیری گل پسر
اول سلام امروز اومدم تا خاطراتی رو که هی وقت از ذهنو دلم پاک نمیشه رو برات بنویسم عزیز دله مادر زمانی که از اخرین ملاقاته من با خانوم دکتر میگذشت همش دلم میخواست تو رو زودتر ببنم و طاقته صبر کردن تا روزه ۲۸ رو نداشتم دلم میخواست زودتر توی اغوشم بگیرم و ببوسمت و قوربون صدقه ات برم ..همه ۹ ماه به یک طرف و اون هفته اخر انتظار من هم به یه طرف نمیدونم چرا دیگه صبر کردن برام سخت شده بود ُدلم میخواست زودتر روی ماهت رو ببینم ُدلم میخواست ببینم که پسره من سالمه ُدلم میخواس ببینم که خدا جوابه اعتمادم رو داده اخه من برای سلامتی شما فقط و فقط به خودش توکل کرده بودم و سلامتیه شما رو از اون خواسته بودم ُخیلی حسه عجیبی داشتم و ی...
نویسنده :
مامانی
12:07